خانه تگ‌ها آرشیو پیوندها بیوگرافی

مشهدی محمد علی

مشهدی محمد علی

ماجرایی که برایتان می نویسم مربوط است به دهها سال قبل که طی آن، پدربزرگ پدربزرگم مرد و زنده شد! محمد علی یک انسان خوب و با تقوا بود که تمام زندگی اش برای مردم و مخصوصاً ...

نظر ۰ بازدید ۳۱
عیب کوچک

عیب کوچک

جوانی می خواست زن بگیرد. به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند.پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را...

نظر ۰ بازدید ۱۹
عمو سبزی فروش

عمو سبزی فروش

داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار...

نظر ۰ بازدید ۲۲
تیمارستان دولتی

تیمارستان دولتی

پزشك قانونی به تیمارستان دولتی سركی كشید و مردی را میان دیوانگان دید كه به نظر خیلی باهوش می آمد وی را صدا كرد و با كمال مهربانی پرسید: می بخشید آقا شما را به چه علت به ...

نظر ۰ بازدید ۲۲
علت داد زدن

علت داد زدن

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ علت داد زدن مردم هنگامى که خشمگین هستند چیست؟ چرا صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟شاگرد...

نظر ۰ بازدید ۱۹
رعد و برق

رعد و برق

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد....

نظر ۰ بازدید ۲۲
مثل یک مرغ

مثل یک مرغ

مردی تخم عقابی پیدا كرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد.در تمام زندگیش، او همان كارهایی را انجام داد كه مرغ ها می كردن...

نظر ۰ بازدید ۲۰
داستان کوتاه:مغولان در شهر زنگان

داستان کوتاه:مغولان در شهر زنگان

سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان (نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد) باقی ماندند. جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خ...

نظر ۰ بازدید ۲۹
داستان کوتاه:شیر و غزال

داستان کوتاه:شیر و غزال

هر روز صبح در گوشه‌ای از صحرای آفریقا، غزالی از خواب بیدار می‌شود. غزال می‌داند که در آن روز باید چالاک تر از همه درندگان تیزرو باشد و گرنه مرگ، او را خواهد بلعید.در ...

نظر ۰ بازدید ۱۲۴
داستان کوتاه:به صرف شام

داستان کوتاه:به صرف شام

زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت: می‌خواهم بعد از چندین سال پدر و مادرم و برادرانم و بچه‌هایشان را فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست ک...

نظر ۰ بازدید ۴۹
داستان کوتاه:بار اولته

داستان کوتاه:بار اولته

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. توی این مراسم سردبیرهای روزنامه محلی حضور داشت.سردبیر می پرسه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطو...

نظر ۰ بازدید ۲۳
داستان کوتاه:زن نظافتچى

داستان کوتاه:زن نظافتچى

من دانشجوى سال دوم بودم. یک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال این بود: نام کوچک زنى که محو...

نظر ۰ بازدید ۱۵
داستان کوتاه:روباه و شیر و خر

داستان کوتاه:روباه و شیر و خر

شیرى بود که او را ضعف و سستى بر آمده بود و چنان قوت از او ساقط شده که از حرکت باز ماند و نشاط شکار نداشت، و در خدمت او روباهى بود.روزى روباه او را گفت: سلطان جنگل، چرا چنی...

نظر ۰ بازدید ۱۲
داستان کوتاه:پادشاه و پیشگو

داستان کوتاه:پادشاه و پیشگو

روزی پیش گوی پادشاهی به او گفت که در روز و ساعت مشخصی بلای عظیمی برای پادشاه اتفاق خواهد افتاد. پادشاه از شنیدن این پیش گویی خوشحال شد. چرا که می توانست پیش از وقوع حاد...

نظر ۰ بازدید ۱۳۳
داستان کوتاه:پادشاه بی خرد

داستان کوتاه:پادشاه بی خرد

روزی روزگاری پادشاهی بی خرد می زیست که فکر می کرد خیلی عاقل است. یک روز او افراد قصر را جمع کرد تا به آنها نشان دهد که چه قدر عاقل است. او به آنها گفت که درباره ی حشرات کش...

نظر ۰ بازدید ۱۱
داستان کوتاه:اراده

داستان کوتاه:اراده

کمی پس از آن که آقای داربی از دانشگاه مردان سخت کوش مدرکش را گرفت و تصمیم داشت از تجربه خود در کار معدن استفاده کند، دریافت که «نه» گفتن لزوما به معنای نه نیست.او در بع...

نظر ۰ بازدید ۲۵
داستان کوتاه:پندهای لقمان

داستان کوتاه:پندهای لقمان

روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی.اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری.دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.سوم ...

نظر ۰ بازدید ۱۱
داستان کوتاه:پند دزد

داستان کوتاه:پند دزد

گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با كاروانى در سفر بود و نوشته ها را یك جا بسته با خود برداشت ... در راه گرفتار راهزنان شدند.غ...

نظر ۰ بازدید ۲۷
داستان کوتاه:پسر بچه و پیانو

داستان کوتاه:پسر بچه و پیانو

می گویند روزی یک پسر کوچک که تازه به کلاس پیانو می رفت و یاد گرفته بود چند قطعه را بنوازد، برای اولین بار همراه مادرش به یک کنسرت پیانو رفت.آن ها در ردیف جلو نشستند و وق...

نظر ۰ بازدید ۱۲
داستان کوتاه:پرسش درست

داستان کوتاه:پرسش درست

پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب كند. چهار اندیشمند بزرگ كشور فراخوانده شدند.آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت كه: «در اتاق به روی شما بسته خواهد ش...

نظر ۰ بازدید ۹
داستان کوتاه:پدر و پسر

داستان کوتاه:پدر و پسر

روزی، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری می شوند.پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ می شود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، ا...

نظر ۰ بازدید ۱۰
داستان کوتاه:پایان نامه خرگوش

داستان کوتاه:پایان نامه خرگوش

یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه‌ی خود با جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.روباه: خرگوش داری چیکار می‌کنی؟خرگوش: دارم پایان‌نامه می‌...

نظر ۰ بازدید ۲۲
داستان کوتاه:پادشاه و وزیر

داستان کوتاه:پادشاه و وزیر

پادشاهی از وزیرش پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی....وزیر سر در گریبان به خانه رفت. وزیر غلام...

نظر ۰ بازدید ۲۲
داستان کوتاه:پول ناهار

داستان کوتاه:پول ناهار

پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان.در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رف...

نظر ۰ بازدید ۲۷




۱۲۳۴




تبلیغات رایگان تبلیغات رایگان در نیازمندی های بالون آگهی


ثبت رپورتاژ آگهی در ارم بلاگ و امتیازات آن ثبت رپورتاژ آگهی در ارم بلاگ و امتیازات آن مشاهده