خانه تگ‌ها آرشیو پیوندها بیوگرافی


داستان


عشق در جهنم

عشق در جهنم

شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.در آن زمان، بهشت هنو...

نظر ۰ بازدید ۳۷
پیشنهاد دیوانه

پیشنهاد دیوانه

اتومبیل ﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ، ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﻳﮏ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ، ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪ ﻭ زن ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ.ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ...

نظر ۰ بازدید ۲۶
سنگ تمام

سنگ تمام

فقیری به ثروتمندی گفت:اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ثروتمند گفت:تو را کفن می کنم و به گور می سپارم.فقیر گفت:امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چ...

نظر ۰ بازدید ۲۹
چهار نعل

چهار نعل

مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت.اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت.مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: کجا می روی؟مرد اسب سوار جواب داد: نمی د...

نظر ۰ بازدید ۲۸
چمدان

چمدان

روزی مرگ به سراغ مردی آمد. آن مرد وقتی متوجه شد، دید فرستاده خدا با چمدانی در دست به او نزدیک می شود.فرستاده خدا به او گفت: بسیار خب پسر، وقت رفتنه.مرد: به این زودی؟ آخه ...

نظر ۰ بازدید ۴۳
کارهای بزرگ

کارهای بزرگ

هیچ وقت عادت نداشته ام و ندارم موقعی كه ۲ نفر با هم گپ می زنند، گوش بایستم. ولی یك شب كه دیر وقت به خانه آمدم و داشتم از حیاط رد می شدم، به طور اتفاقی صدای گفت و گوی همسرم...

نظر ۰ بازدید ۱۰۷
داستان کوتاه:قیمت جهنم

داستان کوتاه:قیمت جهنم

در قرون وسطی کشیشان بهشت را به مردم می فروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی، قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند.فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد د...

نظر ۰ بازدید ۵۸
ظهر

ظهر

مرد آرام سرش را از زیر لحاف کهنه و رنگ و رو رفته بیرون آورد.زنش را دید که داشت دستان ترک خورده اش را که از سرما این چنین شده بود، روی چراغ نفتی گرم می کرد.دلش به حال او سو...

نظر ۰ بازدید ۸۹
خوش شانسی یا بد شانسی

خوش شانسی یا بد شانسی

پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد....

نظر ۰ بازدید ۴۵
غلط کردم

غلط کردم

آخر کلاس نشسته بود که احساس کرد حوصلش سر رفته، به دخترای کلاس نگاه کرد و اونی که قبلا هم زیاد به چشمش خورده بود، انتخاب کرد و تصمیم گرفت عاشقش بشه!از فکر خودش خندش گرفت...

نظر ۰ بازدید ۲۹
قصر پادشاه

قصر پادشاه

در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی آن در ...

نظر ۰ بازدید ۲۷
نمی دانم

نمی دانم

روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم استاد سر کلاس آمد و می دانستیم که 10 سئوال از تاریخ کشور ها خواهد داد.دکتر بنی احمد فقط 1 سئوال داد و رفت.مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر...

نظر ۰ بازدید ۲۸
ارزش

ارزش

سخنران معروفی در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند. یک اسکناس صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟دست همه حاضران بالا رف...

نظر ۰ بازدید ۳۳
مشهدی محمد علی

مشهدی محمد علی

ماجرایی که برایتان می نویسم مربوط است به دهها سال قبل که طی آن، پدربزرگ پدربزرگم مرد و زنده شد! محمد علی یک انسان خوب و با تقوا بود که تمام زندگی اش برای مردم و مخصوصاً ...

نظر ۰ بازدید ۴۲
عیب کوچک

عیب کوچک

جوانی می خواست زن بگیرد. به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند.پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد و گفت این دختر از هر جهت سعادت شما را...

نظر ۰ بازدید ۲۷
عمو سبزی فروش

عمو سبزی فروش

داستانی که در زیر نقل می‌شود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار...

نظر ۰ بازدید ۲۹
تیمارستان دولتی

تیمارستان دولتی

پزشك قانونی به تیمارستان دولتی سركی كشید و مردی را میان دیوانگان دید كه به نظر خیلی باهوش می آمد وی را صدا كرد و با كمال مهربانی پرسید: می بخشید آقا شما را به چه علت به ...

نظر ۰ بازدید ۲۹
علت داد زدن

علت داد زدن

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ علت داد زدن مردم هنگامى که خشمگین هستند چیست؟ چرا صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟شاگرد...

نظر ۰ بازدید ۲۷
رعد و برق

رعد و برق

دختر کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده بسوی مدرسه راه افتاد....

نظر ۰ بازدید ۳۰
مثل یک مرغ

مثل یک مرغ

مردی تخم عقابی پیدا كرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد.در تمام زندگیش، او همان كارهایی را انجام داد كه مرغ ها می كردن...

نظر ۰ بازدید ۲۸
داستان کوتاه:مغولان در شهر زنگان

داستان کوتاه:مغولان در شهر زنگان

سه هزار نفر از خونریزان مغول در شهر زنگان (نام زنگان پس از نام شهین به شهر زنجان گفته می شد) باقی ماندند. جنگ در باختر ایران باعث شد دو هزار و هفتصد نفر دیگر از سربازان خ...

نظر ۰ بازدید ۴۱
داستان کوتاه:شیر و غزال

داستان کوتاه:شیر و غزال

هر روز صبح در گوشه‌ای از صحرای آفریقا، غزالی از خواب بیدار می‌شود. غزال می‌داند که در آن روز باید چالاک تر از همه درندگان تیزرو باشد و گرنه مرگ، او را خواهد بلعید.در ...

نظر ۰ بازدید ۱۵۲
داستان کوتاه:به صرف شام

داستان کوتاه:به صرف شام

زن و شوهری نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت: می‌خواهم بعد از چندین سال پدر و مادرم و برادرانم و بچه‌هایشان را فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم و زحمت غذا درست ک...

نظر ۰ بازدید ۷۰
داستان کوتاه:بار اولته

داستان کوتاه:بار اولته

روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. توی این مراسم سردبیرهای روزنامه محلی حضور داشت.سردبیر می پرسه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطو...

نظر ۰ بازدید ۳۲




۱۲




تبلیغات رایگان تبلیغات رایگان در نیازمندی های بالون آگهی

  تولیدی لباس در اراک   |   ساخت وبلاگ   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   فروش گوشی ویپ  


 در 60 ثانیه وبلاگ خودتو بساز !! در 60 ثانیه وبلاگ خودتو بساز !! مشاهده