بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» داستان کوتاه:پول ناهار

داستان کوتاه:پول ناهار

پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان.

در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن!

حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!


بازدید سایت خود را میلیونی کنید
فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  بهترین سوغاتی های شیراز   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


ارتقاء سریع سایت در گوگل با ثبت لینک در 200،000 پست ارتقاء سریع سایت در گوگل با ثبت لینک در 200،000 پست مشاهده